حکایت اخلاقی,سیه روی
حکایت اخلاقی سیه روی
اورده اند خلیفه مهدی عباسی در خواب دید که صورتش سیاه شد همین که از خواب بر خاست تمام خواب گذاران را جمع کرد و خوابش را برای انها نقل کرد همه اظهار عجز و ناتوانی کردند و گفتند تعبیر این خواب نزد استادمان ابراهیم کرمانی است
ابراهیم را نزد خلیفه حاضر کردند و خلیفه خواب خود را برای او نقل کرد ابراهیم گفت خداوند عالم دختری به شما کرامت میفرماید خلیفه گفت از کجا میگویی ابراهیم گفت از قول خدای متعال که میفرماید (و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم ) هر گاه به یکی از انها بشارت دهند که دختری نصیب تو شده صورتش ( از فرط ناراحتی ) سیه می شود و به شدت خشمگین می گردد مهدی عباسی از این تعبیر بسیار خوشنود شد و امر کرد ده هزار درهم به ابراهیم بدهند پس از گذشت مختصر زمانی خداوند دختری به خلیفه روزی فرمود ان گاه خلیفه دستور داد تا یک هزار درهم دیگر برای ابراهیم بفرستند و رتبه او را نزد خویش بلند کرد .
.