آموزش علوم عرفانی,گر به خود آیی به خدایی رسی

شیطان در ذهن یا فقط ساختار مغز؟ بررسی وسوسه‌های تدریجی و افکار منفی

0

شیطان در ذهن یا فقط ساختار مغز؟ بررسی وسوسه‌های تدریجی و افکار منفی

مقدمه

خیلی‌ها این سؤال را از خودشان می‌پرسند: وقتی ذهن آدم آرام‌آرام آلوده می‌شود، آیا واقعاً شیطان دارد قطره‌قطره در وجودمان نفوذ می‌کند یا این فقط کارکرد طبیعی مغز است؟ آیا وقتی تصویری تحریک‌آمیز یا فکری منفی در ذهن تکرار می‌شود و کم‌کم عادت می‌سازد، پای شیطان وسط است یا همه‌اش به ساختار روانی و هورمون‌های مغز برمی‌گردد؟ و اصلاً افکار منفی که می‌گویند «انرژی منفی» تولید می‌کنند و ذهن را سیاه می‌سازند، چه ارتباطی با وسوسه شیطان دارند؟

این پرسش‌ها برای خیلی‌ها جدی است، چون همه‌ ما تجربه کرده‌ایم که یک نگاه، یک فکر یا یک وسوسه کوچک چطور می‌تواند بعد از مدتی تمام ذهن را تسخیر کند. حالا بیاییم این موضوع را هم از زاویه دینی و قرآنی ببینیم و هم از نگاه علم روان‌شناسی و عصب‌شناسی.

به‌نظرم اینجا «یا این، یا آن» گفتن ما را از حقیقت دور می‌کند. قطره‌قطره نفوذ کردن، هم در منطق دین معنا دارد، هم در منطق علم. از نگاه قرآنی، وسوسه واقعاً یک عامل بیرونی هم دارد: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ»؛ یعنی هم شیاطینِ نامرئی و هم شیاطینِ انسانی می‌توانند نجوا کنند. در کنار آن، یک عامل درونی هم همیشه حاضر است: «النَّفْسُ الأَمَّارَهُ بِالسُّوءِ» که میلِ خامِ ماست. قرآن هم‌زمان هشدار می‌دهد «لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطان»؛ یعنی کار او پله‌پله و آرام است، درست همان تصویری که در مقاله قبلی این سایت گفتم

از طرف دیگر، علمِ عصب‌روان‌شناسی همین «پله‌پله شدن» را با زبان مدار پاداش توضیح می‌دهد: وقتی چشمت به محرّک جذاب می‌افتد، مغز پاداش می‌گیرد. تکرار این نگاه، مسیرهای عصبیِ مربوط به «دیدنِ بیشتر» را تقویت می‌کند و کم‌کم آستانهٔ لذت بالا می‌رود؛ پس ذهن ناخواسته دنبال محرّکِ قوی‌تر می‌گردد. این همان عادت‌سازی تدریجی است. در روان‌شناسیِ شناختی هم می‌گوییم فکرِ منفی اگر تکرار شود، تبدیل به «الگوی فکری» می‌شود؛ الگو که جا بیفتد، حال و هوا و رفتار را هم با خود می‌برد. پس آنچه من در مقاله قبلی «قطره‌قطره مسموم شدنِ ذهن» نامیدی، با شواهد علمی همخوان است.

اما آیا «شیطان» فقط اسمِ همین فرایندهای ذهنی است؟ اگر بخواهم دقیق و منصف باشم: نه، فروکاستنِ همه‌چیز به مغز، همان‌قدر ناقص است که انداختنِ همه‌چیز گردنِ موجودی بیرونی. الهیات می‌گوید سه نیرو هم‌جهت می‌شوند: وسوسهٔ بیرونی، میلِ درونی (نفس)، و عادت‌های آموختهٔ مغز. علم، لایهٔ سوم را ریزبینانه توضیح می‌دهد؛ دین، دو لایهٔ اول را روشن می‌کند و به مسئولیت اخلاقی معنا می‌دهد. بنابراین وقتی می‌گویی «شاید شیطان همان افکار منفیِ درون ما باشد»، بخشی از تصویر را درست دیده‌ای؛ اما تصویر کامل‌تر این است که افکارِ منفی، مسیرِ ترجیحیِ نفوذ می‌شوند: شیطان نجوا می‌کند، نفس می‌پسندد، و مغز با تکرار، آن را به «عادت» بدل می‌کند. این سه، یکدیگر را تقویت می‌کنند و همان «سیاهیِ تدریجی» را می‌سازند. در مقابل هم، سه‌گانهٔ درمان شکل می‌گیرد: ذکر و یاد خدا برای شکستن نجوا، تهذیب نفس برای تضعیف میلِ خام، و بازآموزیِ مغز با قطعِ محرّک و عادت‌های سالم.

و دربارهٔ «انرژی منفی»؛ در زبان علمی چیزی به‌نام میدان فیزیکیِ قابل‌سنجش که از فکر منفی بیرون بزند نداریم؛ اما واقعیتی به‌نام «سرایتِ هیجان و فضا» داریم: حالِ بد و فکرِ بد در بدنِ خودت هورمون و فیزیولوژی را به سمت استرس می‌برد، در رفتار تو اثر می‌گذارد، و همین رفتار و کلماتِ تو «جوّ» اطراف را آلوده می‌کند. این «انرژی» در بیان علمی، مجموعه‌ای از حالات بدنی، نشانه‌ها، و سرایتِ عاطفی است؛ در بیان دینی، ظلمتی است که با گناه و غفلت بر دل می‌نشیند. دو زبانِ متفاوت برای توصیف یک واقعیتِ زیسته.

پس پاسخ دقیق این است: آن نفوذِ قطره‌قطره، هم سازوکارِ قابل‌توضیحِ ذهن و مغز دارد، هم در سطح معنوی «وسوسه» نامیده می‌شود. اگر فقط یکی را ببینیم، نصف حقیقت را گم می‌کنیم. راه ایمن هم از همین جمعِ دو نگاه می‌گذرد: مراقبت علمی از محرّک‌ها و عادت‌ها، کنارِ مراقبت معنویِ دل و زبان. وقتی این دو هم‌راستا شوند، همان‌طور که قرآن می‌گوید «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کانَ ضَعِیفاً»، نیرنگِ شیطان ـ چه در نجوا، چه در عادتِ مغزی ـ ناتوان می‌شود.

و من الله توفیق : حمید آذر

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن دوم