معجزات ژنده پیل
چهار گوسفند بریان خوران یک روز ژنده پیل
شخصی به نام استاد امام عبدالرحمت، منکر پرهیزکاری و معجزات ژنده پیل بود، روزی پیغام داد که ای ژنده پیل ، تو ادعاهای خیلی زیادی میکنی، اگر راست میگویی بیا تا هر دو «چله» بنشینیم.
ژنده پیل پس از ملاقات استاد عبدالرحمن گفت: «چله» زنانه یا مردان؟ استاد عبدالرحمن گفت: چله زنانه، مردانه یعنی چه!
ژنده پیل گفت:برخی از ریاضتکشان چهل روز در جایی مینشینند و حرکت نمیکنند و هر روز حتیالامکان غذای کمتری میخورند. اینکار را همه چه زن و چه مرد میتوانند انجام دهند، ولی چله مردانه آن است که چهل روز در یک جا بنشینیم و هر روز دو گوسفند بریان یکی صبح و یکی عصر بخوریم بدون اینکه تا چهل روز از جای خود حرکت کنیم و به مستراح برویم.
استاد عبدالرحمن تعجب کرد، خواست ژنده پیل را آزمایش کند زیرا تصور کرد دروغ میگوید. هر دو نشستند، صبح روز اول کدخدای متعهد دستور داد که دو گوسفند بریان به عنوان صبحانه برای هر دو نفر بیاورند، ژنده پیل دسها را بالا زد و در یک چشم بهم زدن یک گوسفند بریان را خورد، ولی استاد عبدالرحمن فقط یک تکه کوچک از گوشت ران گوسفند را توانست بخورد.
ژنده پیل گفت که باید به دوستان کمک کرد، لذا به سراغ گوسفند پخته عبدالرحمن رفت و در مقابل چشمان بهت زده استاد عبدالرحمن گوسفند او را هم خورد. بدین ترتیب ژنده پیل صبح ناشتا به عنوان صبحانه دو گوسفند را با تمام مخلفاتش نوشجان کرد.
عصر هنگام شام نیز همین وضع تکرار شد، یعنی ژنده پیل علاوه بر گوسفند خود گوسفند بریان استاد را هم خورد.
روز دوم عین همین عمل تکرار شد، یعنی ژنده پیل باز هم چهار گوسفند را خورد بدون اینکه احتیاج به تخلیه آنها داشته باشد، ولی امام عبدالرحمن که فقط چند لقمه در دو روز خورده بود، داشت می ترکید، لذا شرط را باخت، ولی ژنده پیل از جای خود تکان نخورد . یک روز دیگر هم گذشت و روز سوم هم باز چهار گوسفند را خورد .بدین ترتیب در سه روز دوازده رأس گوسفند پخته خورد، بدون اینکه خود را تخلیه کند.
بالاخره وقتی امام عبدالرحمن پرسید که این دوازده گوسفند را که خوردی کجا رفت؟
ژنده پیل گفت: به منزل برو، یک دیگ بزرگ خالی ار روی آتش بگذار، تا کاملاً سرخ شودف حال اگر با کاسهای آب در این دیک بریزی، آب فوراً تبخیر شده و نابود میشود، معده من نیز در اثر سالها ریاضت کشیدن شبیه آن دیک سرخ شده است. هر چه غذه بخورم، اراده کنم فوراً نابود میشود.
بینا شدن نابینایان به دست ژنده پیل
کودک نابینایی را نزد ژنده پیل آوردند و او انگشتان خود را روی چشمان کوئک کشید و گفت حالا میتوانی ببینی . بدین ترتیب نابینایان زیادی به دست ژنده پیل بینا شدند.
عبور از سطح آب رودخانه
ژنده پیل با دو نفر از مریدان که به استقبال او آمده بودند، به طرف هرات میرفت در راه باران زیاد بارید، وقتی به رودخانه رسیدند، غیر قابل عبور بود، آن دو نفر گفتند ما نمیتوانیم از رودخانه بگذریم، ژنده پیل گفت چشمان خود را ببندید و بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم» ، اینکار را کردند و بدون اینکه حتی ته کفشهایشان خیس شود به آن طرف رودخانه رسیدند.
تبدیل شدن مروارید به آب به اراده ژنده پیل
روزی ژنده پیل با سه نفر دیگر از صاحبدلان به نام «ابوالفضل یحیی هروی»، و امام «ظهیرالدین» و «فخرالدین علی» درباره وحدانیت خدا بحث میکردند.
ژنده پیل گفت حرف زدن در توحید خدا دلیل نیست باید عملاً نشان داد، این سه دانشمند عصبانی شدند و گفتند ما هزار دلیل بر توحید خدا داریم، ژنده پیل گفت همه این هزار دلیل حرف است، حالا من عملاً به شما نشان خواهم داد، دسترو داد ظرفی آوردند و در آن سه دانه مروارید انداخت. ژنده پیل گفت: اصل این مرواریدها از چیست؟ گفتند از باران. ژنده پیل سپس رو کرد به آن سه دانشمند، گفت هر یک از شما سه نفر اراده کنید، که این سه مروارید تبدیل به آب شود.
هر سه نفر اراده کردند، ولی نتیجهای نداشت، نوبت به ژنده پیل رسید. ژنده پیل به حالت خاصی درآمد، به عبارت دیگر به حال خلسه و جذبه یا به قول من به حالت سلف هیپنوز در آمد و اراده کرد، ان سه دانه مروارید تبدیل به آب و با هم مخلوط شدند. پس از چند دقیقه دوباره اراده کرد و هر یک به حالت اولیه خود تبدیل گشت.
دارد نـشـان یــارم هــر دلـبــــری و یـــاری
بینـم جــمــال رویش از روی هـــر نــگـــاری
جـــز روی او نبـیـنــم از روی هـــر نــگـــاری
نقشی از آننگار است هر نقش و هر نگاری
معجزات دیگر
در کتاب مقامات ژنده پیل داستانهای زیادی از کرامات ژنده پیل نوشته شده است. ژنده پیل غلام گمشده و خر گمشده را پیدا میکرد و محل آنها را به صاحبان آنها نشان میداد، بر روی جانوران و ماهیهای مرده کنار رودخانه آب میپاشید و آنها زنده میشدند. مردان بدزبان و دشنامگو را لال میکرد، سنگریزه و شنها را از زمین بر میداشت و در همان لحظه تبدیل به طلا میکرد و به فقرا و نیازمندان میداد و از افکار دیگران همیشه مطلع بود، اسبهای مریض را با لمس دست معالجه میکرد.
آزمایش روشن بینی ژنده پیل
دانشمندی دیر باور نزد ژنده پیل امد خواست او را آزمایش کند . به ژنده پیل گفت هم اکنون بگو که زن من چه قیافهای و چه لباسی بر تن دارد. ژنده پیل گفت: زن تو سبزهرو و خالی زیر لب پایین داردف لباس بلند و سفید پوشیده و روسری سرخ به سر بسته است.
آن دانشمند دیرباور به خانه رفت، و زنش را کتک زد که تو با ژنده پیل بودی. ان زن قسم خورد که من ژنده پیل را نه دیده و نه میشناسم. شیخ محمود دانشمند، تمام لباسها و روسری زنش را عوض کردو دوباره نزد ژنده پیل(سایت هیپنوتیسم دات آی ار) آمد و پرسید حالا بگو؛ زن من چه پوشیده است. ژنده پیل گفت: تو زنت را کتک زدی و لباسش را هم عوض کردی و حالا لباس سیاه و روسری سیاه به تن دارد. آن دانشمند در حالی که مات و متحیر مانده بود از در خارج شد.
ژنده پیل آب خوردن را در کاسهها تبدیل به آبگوشت میکرد. از مرگ سرداران سلطان سنجر خبر میداد، به اراده شیخ از یک گونی آرد سپاهیان و مردمان مصرف میکردند تمام نمیشد. دشمنان میخواستند ژنده پیل را بکشند ولی شمشیرشان بر بدن ژنده پیل کارگر نمیشد. کوزه آب در مجالس به اشاره شیخ به رقص در میآمد. الله اعلم.
تبدیل بادام به ملخ:
شخصی برای آزمایش ژنده پیل در حضور عدهای بادامی را در مشت خود پنهان کرد و به قصد تحقیر ژنده پیل در حضور جمع پرسید اگر گفتی در دست من چیست؟
ژنده پیل گفت: در مشت شما ملخ است. آن شخص خوشحال شد که هم اکنون در حضور جمع ژنده پیل را دروغگو معرفی خواهد کرد، ولی وقتی مشتش را باز کرد، مشاهده نمود که بادام تبدیل به مبلخ شده است، سخت شرمنده و سرافکنده شد.
ژنده پیل پسر یا دختر بودن را قبل از زایمان تشخیص میداد و هر کس پسر میخواست ژنده پیل خرما یا بهای به آن مرد میداد و میگفت که با زنت بخور، زنت پسر خواهد زایید.
روزی شخصی نزد ژنده پیل آمد و گفت که من شش دختر دارم و حالا احتیاج به پسر دارم، ژنده پیل دست در جیب خالی کرد و یک عدد انار به آن مرد داد و گفت در داخل این انار یک پسر است، این انار را با زنت بخور، زنت برای تو پسر خواهد زایید.
چطور این موضوع قابل باور است؟ کدام جوان تحصیل کرده دانشگاهی میتواند قبول کند که شخصی بادام را تبدیل به ملخ نماید؟
آزمایشات نگارنده: من سالهای درازی است که درباره هیپنوتیزم آزمایش و عمل میکنم، به شخص هیپنوتیزم شده در خواب هیپنوتیزم میتوان تلقین کرد که این بادام ملخ است، لذا سوژه بادام را ملخ میبیند، یا میتوان قند را به عنوان نمک به سوژه داد و گفت که این نمک است و سوژه احساس شوری خواهد کرد، من صدها مرتبه این آزمایش را در حضور عده زیادی تکرار کردهام، ولی تلقین با این موضوع که بادام واقعاً تبدیل به ملخ شود خیلی فرق دارد.
شاید بتوان موضوع را اینطور تفسیر کرد که برخی از اشخاص به علل ساختمان خاص اعصاب و مغز خود این آمادگی را دارند که با سالها ریاضت و تمرین ماشین مغز و بدن خود را طوری آماده کنند که بتواند ماده را تبدیل به نیرو کند و همان نیرویی که سازنده جهان نام دارد و از ترکیب عناصر حیوان میسازد چنین شخصی ممکن است با کمک آن نیروی بزرگ بادام را تبدیل به ملخ نماید.
آمدن باران به اراده شیخ
عدهای نزد ژنده پیل آمدند و گفتند که محصولات ما میخشکد و امسال باران ن یامده است، تو دعا کن که باران بیاید، ژنده پیل فی الحال دعا کرد و باران شروع شد آن عده گفتند حالا ما چطور به ده برگردیم، کاری کن که فعلاً باران قطع شود تا ما به ده برسیم. ژنده پیل به آسمان نگاه کرد، دستهای خود را به حرکت در آورد، باران قطع شد، بعد از نیمساعت دوباره اراده کرد و باران شروع به باریدن کرد.
******************************
با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.
برای عضویت وارد لینک زیر شوید
http://telegram.me/inapplyoriginal
بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.
معجزات ژنده پیل