صدور حکم محکومیت مانیهتیزم
صدور حکم محکومیت مانیهتیزم
به این طریق جامعه دانشمندان فرانسه رسماً حکم محکومیت مانیهتیزم را صادر کردند و منکر تداوی روحی از راه تلقین و تماس بدن شدند، و گرچه چند ماه بعد از آن تاریخ با دلایل مثبت تأثیر تماس بدن و تلقین اراده را در تداوی بیماریها نمایان ساختند، ولی دیگر آکادمی فرانسه توجهی به آن نکرد و تا قرن بیستم علما زیر بار تداوی روحی نرفتند و هر چه را که در این خصوص گفته و نوشته میشد جزو وهمو پندار و مسایلی که اساس ندارد میدانستند.
وگر چه از سال ۱۸۲۰ میلادی به بعد، در تمام شهرهای فرانسهو آلمان و امریکا، معلمین مانیهتیزم حتی در میدانهای عمومی تأثیر مانیهتیزم را صریحاً و علناً نمایان میساختند، اما آکادمی فرانسه و علمای دانشکده که به کلی به این موضوع پشت کرده بودند گفتند ما نه چیزی می بینیم و نه میشنویم.
۱- منحصر به مانیهتیزم نیست، بلکه آکادمی علمی فرانسه با برقگیر فرانکلین نیز همین رفتار را کرد و حاضر نشد رسماً آن را بپذیرد، و وقتی که فولتون کشتی بخار خود را به حرکت در آورد آکادمی فرانسه میگفت که این بازیچه است و هیچ فایده اجتماعی ندارد.
۲- معروف است، که در قرن هفدهم گالیله مجبور شد در حضور دادگاه مذهبی از کفری که گفته بود «حرکت زمین» توبه کند.
۳- در اواخر قرن هیجدهم، ژوفروا نامی در فرانسه کشتی آتشی اختراع کرد و از دانشمندان و بزرگان قوم خواستار شد که از کشتی او دیدن کنند، گوشها کر شدند. مردم اسم بیچاره مخترع را «ژوفروا تلمبه» گذاشته مسخرهاش کردند.
۴- گالوانی، معروف روزی قورباغههای کشته و پوست کنده را به سیمی کشیده و از پنجره آویزان کرده بود، میبایست از آنها برای زنش که بیمار بود آش بپزد، تصادفاً پس از ۲۴ ساعت کاردی که در دست داشت به سیم نامبرده خورد، قورباغهها متشنج شدند.
پس از تجربههای متعدد و مطالعه فلزات مختلف و اطمینان از نتیجه، گالوانی گزارش مبسوطی راجع به این موضوع به فرهنگستان تقدیم کرد، رییس فرهنگستان از علم و پشتکار گالوانی ستایش کردو راجع به این موضوع گفت: «مسیو گالوانی! بیماری خانمتان اسباب خستگی شما شده بهتر است کمی استراحت کنید.» یعنی دیوانه شدهاید. مردم ایتالیا و دیگران اسم بیچاره کاشف الکتریسیته را «معلم رقص قورباغهها» گذاشتند.
۵- رییس فرهنگستان فرانسه، به مخترع چراغ گاز گفت: «شخصی هستید فعال و در علم شما گفتگویی نیست، ولی بدانید و فراموش نکنید که چراغ بیفیتیله روشن نمیشود.»
۶- رییس فرهنگستان، با دلایل هندسی به مخترع راه آهن ثابت کرد که یک چرخ آهنین روی یک خط آهنی لیز میخورد و پیش نمیرود.
۷- نماینده ادیسون، که گرامافون را در حضور فرهنسگتان فرانسه نمایش داد رییس فرهنگستان یقهاش را گرفته گفت فرهنگستان مسخره یک حقباز (شکمگوی۱) نمیشود.
۸- در ایران نیز گفتند که صدا «عَرَص» است، چگونه ممکن است که عَرَص به «جوهر» علاقه پیدا کند.
۹- موضوع پاستور از همه اینها شرمآورتر بود. در مقابل کشف به آن عظمت دانشمندان روی خوشی نشان نمیدادند، روزنامهها رقص میکروبها را کاریکاتور میکردند . مردم عوام نیز تصنیفهای هجوآمیز ساخته بودند و بچه هایشان در کوچه و بازا میخواندند . اما پاستور و شاگردانش برای همین مردم ناسپاس واکسن ضد هاری، واکسن سیاه زخم، سرم دیفتری، سرم سیاه زخم، سرم ضد سم مارو غیره میساختند.
سالها پاستور را مسخره کردند، پزشکان فکر او را در مرود ساختن «واکسن» مضحک خواندند. اما روزی که در دانشگاه «سوربون» از پاستور تجلیل به عمل آمد، او در اثر سکته مغزی مَرد فلج و از کار افتادهای بود که نمیتوانست حرف بزند و تشکر کند.
پاستور خودش در این باره میگوید: «من هرگز تصور نمیکردم که پزشکان و د انشمندان نتوانند یک حقیقت علمی را که به اثبات رسیده بود بپذیرند. عیب کار این بود که من یک شیمیدان بودم و پزشک بشمار نمیرفتم، شاید اگر پزشک بودم، آنها لااقل به خود این زحمت را میدانند که تحقیقات مرا مورد مطالعه بیشتر قرار داده و خودشان تجربه کنند، تا صحت آن را دریابند ولی پزشکان نمیخواستند باور کنند که یک نفر شیمیدان هم میتواند در عالم پزشکی و درمان بیماریها هم اکتشافاتی بنماید.»
پزشکان و اساتید بزرگ لوئی پاستور را به عنوان یک شیمیدان و فیزیک دان پرمدّعا میدانستند که میخواهد پای خود را از گلیمش درازتر کرده و به علومی که از آن اطلاعی ندارد دستاندازی کند و یا یک مشت نظریه جدید که به نظر آنها مسخره میآید تغییراتی را در رو ش درمان و معالجه بیماریها به وجود آورد لذا یک نوع توهین به خود تلقی کرده و پاستور را یک شیمیدان جسور میدانستند که به دانشمندان توهین میکند و مردم عادی هم که اطلاعی از علم نداشتند حرف پزشکان را تصدیق میکردند.
به همین دلایل لوئی پاستور را مسخره میکردند و او را منع مینمودند که در کار طبابت و پزشکی مداخله ننماید و به آنها دستورات تازهای ندهد.
ولی بالاخره وقتی پاستور کودکان مبتلا به هاری را از مرگ نجات داد، شاگردان مدارس در خیابانها به راه افتاده و برای تحقیقات پاستور اعانه و کمک مالی جمع کردند و تزار روسیه پول زیادی فرستاد و ۵/۲ میلیون فرانک طلا نزد پاستور اعانه جمع شد که پاستور موسسه بزرگی دائر کرد.
۱۰- دکتر کخ کاشف میکرب سل
* مسؤولین به تحریک پزشکان به آزمایشگاه دکتر «کخ» ریختند تا او را بکشند و چون او را ندیدند، آزمایشگاه او را آتش زدند.
* دکتر کخ از دست پزشکان و مردم فرار کرد. اما نامه عاشقانه یک دختر او را به زندگی امیدوار کرد و دنباله تحقیقات علمی خود را از سر گرفت.
* همسر دکتر کخ در حساسترین روزهای زندگی شوهرش را تنها گذاشت و طلاق گرفت.
دکتر «رابرت کخ» که در یکی از شهرهای دور دست آلمان طبابت مبکرد پس از سالها تحقیق و مطالعه توانست میکروب سل را کشف کند، ولی برخی از استادان و پروفسورهای معروف آن زمان با او شروع به مخالفت کرده و کشف مهم او را نادرست اعلام کردند، ولی دکتر «کخ» مبارزه کرد و به همه جهانیان ثابت کرد که میکروب سل را به درستیی کشف کرده است.
برخی از پزشکان عالیمقام و سرشناس به هیچوجه نمیتوانستند قبول کنند که یک پزشک محلی و روستایی از یک شهر دور افتاده بیاید و نظریههایی ابراز کند که اساس علم پزشکی را دگرگون کند و نظریات کلیه پروفسورها و استادان بزرگ را باطل نماید.
یکی از مخالفان پزشک مهم و فوقالعاده مشهوری بود به نام دکتر «پتن کوفر» که در مونیخ طبابت کیکد. او صاحب تز و روش جدیدی در معالجه بیماریها بود و به همین جهت در جها نپزشکی آن روز صاحب مقام بزرگی بود. دکتر «پتن کوفر» برای اینکه ضربت قطعی و اصلی بر پیکر دکتر کخ وارد آورد نقشه ناجوانمردانه جالبی طرح کرد.
صدور حکم محکومیت مانیهتیزم