۳۰ روز گرسنگی
۳۰ روز گرسنگی
شیخ ابونصر در ماه رمضان به بغداد میرود اتاق خلوتی به او میدهند و روزی یک نان فقط به او میدادند. بعد از ۳۰ روز که عید شد، دیدند که هر سی عدد نان در کلبه شیخ ابونصر جمع شده اس. ملاحظه میفرمایید که یک درویشی ۳۰ روز نان نخورد. در کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» به این موضوع بر میخوریم که هر کس میتواند ۳۰ روز گرسنه بماند به شرط اینکه آب بخورد. یکی از اصحاب پیغمبر که راه گم کرده بود، سی روز گرسنه مانده بود فقط آب میخورده است.
صوفیها میگویند خداوند هیچگونه میل و شهوت و علاقهای به هیچکس و به هیچچیز ندارد پس ما هم میبایستی تمام تمایلات و شهوات خود را نیز از دنیا و اجتماع و مردم قطع کنیم. حس مقامپرستی و جاهطلبی نداشته باشیم، هیچ عشقو علاقهای به پدرو مادر، زن و فرزند نداشته باشیم.
ز منــزلات هوسگــر بــرون نهـی گامـی نــزول در حـرم کبریـا توانـی کرد
ولی تو تا لبمعشوق و جاممی خواهی طمع مدار که کار دگر توانی کرد
به پول و ثروت نبایستی هیچ توجه داشته باشیم و ارزش طلا با خاک برای ما یکسان باشد، همانطور که برای خدا یکسان است.
بند بکسل، باش، آزاد ای پسر چند باشی، بند سیم و بند زر
از مرگ نباید بترسیم زیرا خدا ترسو نیست، مرگ وزندگی باید برای ما فرق نداشته باشد.
بریدن از اجتماع و خلق
چو عارفان ببر از خلق و گوشهای بنشین
مگر که خوی خود از خلق وا توانی کرد
باید از اجتماع خارج شد و در بیابانها میان کوهستانها در غاری سکنی گزید و همه خواستهها و تلاش و کوششهای مربوط به اجتماع را رها کرد و حسادت، رقابت، مبارزه، کینه، دشمنی، شوق، هیجان و همه این قبیل عواطف را نابود کردو هر نوع احساس و ادراکی را از بین برد.
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
از بایزید بسطامی پرسیدند که تو چه کردی تا بدین مقام رسیدی؟ جواب داد: هر کاری که دلم میخواست،برخلاف آن رفتار میکردم، دل چه میخواهد؟ عشق، تفریح، خوردن، خوابیدن، جای راحت برای استراحت، مقام، ثروت، شهرت، زن و فرزند، همه و همه این قبیل خواستههای دل که باید همه را نابود کرد، در بیابان در هوای سرد و گرم روی تیغها و سنگها خوابید، گرسنگی و تشنگی کشید …
صوفیها میگویند بایستی فکر را از کار انداخت یعنی فکر کرد که به هیچچیز فکر نکرد و این همان حالت خلسه و جذبه است که همه تلاش دراویش این است که به این حالت برسند، زیرا این حالت یک حالت خدایی است، یک حالت از خود بیخودی است، یک حالت شبیه خلاء و نیستی است، بالاخره صوفی به مرحلهای میرسد که همیشه و در تمام شبانه روز در حالتی شبیه خواب عمیق هیپنوتیزمی است، که افکار را میخواند، دردی حس نمیکند خود را به هر حالتی از نشئه و کیف که بخواهد در میآورد. بر تمام عواطف و احساساتش و بر تمام اعضاء و جوارح بدنش کاملاً تسلط دارد.
آن مـگــــو چـــون در اشـــاره نـــایـدت
دم مـــزن چـــون در عـبـــارت نـــایـــدت
نــه اشـارت مــیپـذیـرد نـــی نشــان
نــی کســی زو علــم دارد نــی نشــان
تو مباش ، اصل کمال این است و بس
تو ز خود گم شو، وصال این است و بس
دکتر قاسم غنی در صفحه ۱۳۱ کتاب تاریخ تصوف اسلام مینویسد:«صوفی میخواهد با پر عشق به خدا برسد، بنابراین مطمح نظر تصوف از فلسفه بالاتر و برتر است، زیرا غایت قصوای فلسفه و کمال مطلوب حکمت آن بود که انسان شبیه به خدا که مثال خیر و کمال است بشود، در صورتی که تصوف میخواهد که انسان در ذات الهی مح و فانی شود و با این فانی خدا شود.»
بــا لطف و نوازش وصــال تو مرا در دادن صد هزار جان عاری نیست
دراویش برای رسیدن به چنین مراحلی بایستی کلاسهایی را بگذرانند و پله به پله جلو روند و این مراحل را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول مراحل خارجی و بیرونی که اکتسابی و یاد گرفتنی هستند که آنها را «مقامات» میگویند که شماره انها به هفت «مقام» میرسد، در واقع صوفی نخست باید این هفت کلاس یا هفت «مقام» را طی کند. دسته دوم جنبه درونی و داخلی دارند و(سایت هیپنوتیزم دات آی آر) عبارت از حالات و عواطفو احساساتی هستند که پس از طی هفت مقام خود به خود در صوفی ظاهر میشوند، که آنها را «احوال» و هر یک را «حال» میگویند و شماره آنها ده است و شما در صورت علاقه و تمایل به دانستن تعاریف و چگونگی آنها میتوانید به کتاب تاریخ تصوف در اسلام نوشته دکتر قاسم غنی و سایر کتب عرفانی در اینخصوص مراجعه نمایید.
۵- نتیجه اجتماعی تصوف در حال حاضر چیست؟
۱- رها کردن اجتماع به حال خود: صوفی اجتماع را به حال خود رها میکند با بدبختیها، زد و خوردها، کشتارها، ظلمها و تجاورزها کاری ندارد فقط در فکر خود است آیا چنین بیتوجهی به ضعفا و ناتوانان که چون کبوتری در چنگال بازهای خونآشام هستند دور از عدالت و انسانیت نیست؟
۲- گسترش و توسعه روحیه عرفانی: ایجاد روحیه عرفانی در مردم یک کشور به نفع چه کسانی است؟ به نفع جاهطلبان، دینار پرستان و امپراتوران اقتصادی است، زیرا که عارف ثروت را به دور می ریزد، برای او زر و خاک یکسان است، عارف برای به دست آوردن بازار فروش و ثروت نمیجنگد، آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسد.
نتیجه اش چیست؟ نتنیجهاش همین است میبینیم که اکثر کشورهای صوفیمنش در فقر و گرسنگی میسوزند، برده و بنده کوشک نشینان هستند.
۳- عرفان در شکل مثبت: اگر نیروی خدایی عرفان در جهت مثبت و به خیر اجتماع خودش به کار افتد، ارزنده است. نتیجهاش همان خواهد شد که در صدر اسلام شد، قشون مسلمین به امید رفتن به بهشت از جنگیدن و کشته شدن نمیترسیدند و نتیجه همین روحیه این شد که «عمر» در مدت ده سال خلافت خود سه امپراتوری بزرگ جهان آن روز ایران و روم و شام را به تصرف در آورد.
۴- صفات رهبری: تصوف و عرفان به شخص نبوغ میبخشد، خودآگاه و و ناخودآگاه عارف چون نورافکنی قوی بر روی همه مسایل و مشکلات اجتماعی و سیاسی تابیده میشود و عارف واقعیت را خوب درک میکند و حقیقت را خوب میبیند، بنابراین طی مراحلی از عرفان برای رهبران و پیشوایان مفید است بخصوص که آن رهبر صفات عرفانی نیز داشته باشد، در چنین وضعی مردم و ملت در اجرای مقاصدش سرها میبازند.
درجاتی از عرفان و تصوف شایسته بزرگان، نوابغ و پیشوایان است، لزومی ندارد ما از همه اجتماع بخواهیم عارف و صوفی باشند. اجتماع احتیاج به یک مرد قوی، متفکر، لایق، نابغه، مدیر و کاردان دارد. چنین رهبری در عین حال میتواند یک عارف هم باشد.
ولی برای نجات از بیماریها، نگرانیها، دلواپسیها و هزاران بیماری دیگر که زاییده ماشینیسم است، تا درجاتی از عرفان لازم است.
مردم چارهای جز این ندارند که همانطور که غذا میخورند برای تقویت و آرامش روح و فکر از دستورات عرفا و ورزشهای یوگا استفاده کنند.
۵- عرفان جانشین آزادی اجتماعی
ادامه دارد. . . (بخش ماهیت هیپنوتیزم)
******************************
با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.
برای عضویت وارد لینک زیر شوید
http://telegram.me/inapplyoriginal
بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.