نعمت رقت قلب
نعمت رقت قلب
یکی از بزرگ ترین نعماتی که خداوند به بندگانش می دهید مهربانی و عطوفت است و گذشت در حق همنوعان که در یک کلمه میتوان آن را رقت قلب نامید و آن یعنی این که
فردی نسبت به همه انسانها مهربان باشد و در درگاه خداوند همواره و در همه حال تسلیم خدا باشد و در هیچ کاری به غیر از خدا چیزی را در نظر نداشته باشد و تنها هدفش
رضایت خاص خداوند باشد و البته این گونه بودن چنان ساده هم نیست که هر کسی بتواند دارای نعمت رقت قلب باشد
معنی واقعی رقت قلب
رقت قلب این نیست که مثلا فردی بگوید من دل نازک هستم مثلا نمی توانم ببینند حیوانی را می کشند یا مرغی را سر می برند و یا صحنه های دل خراش مانند تصادف را ببینم
این رقت قلب نیست این ضعف در روحیه و نفس است رقت قلب به این نیست که شما نتوانید ریخت خون گوسفندی را ببینید بلکه به این است وقی گوشتی را کباب کردید و
دارید میخورید اگر بویش به مشام نیازمند و یا همسایه ای رسید نتوانید آن غذا را باخیال راحت بخورید و عین خیالتان نباشد رقت قلب این است که شما نتوانید حتی وقتی
همسایه تان گرسنه است شما نتوانید بخوابید و نسبت به حال او مهربان باشید
نشانه های رقت قلب
یکی از مهم ترین نشانه های رقت قلب این است که فردی که دارای رقت قلب است با دیدن بد مشکلات دیگران دلش طاقت نمیاورد و اشک از چشمانش جاری می شود با
ذکر مصیبت ائمه بی تاب می شود و اشک بی اختیار از چشمانش جاری می شود البته هر اشکی نشانه رقت قلب نیست مثلا افرادی که بر اثر شوق زیاد و دریافت خبری
خوشحال کننده اشک شوق از چشمانشان ناراحت می شوند مانند مادری که بعد از مدت زیاد فرزندش را می بیند و یا اشکی بر اثر شرمی باشد که مثلا اگر فردی پشت سر
کسی حرفی زده باشد و یا گناهی کرده باشد و یاد آن گناه می افتد و یا فرد مورد نظر را می بیند از شرم اشکش جاری می شود و یا اشکی که بر اثر ترس باشد خلاصه مطلب
این که این اشک که نشانه رقت قلب را می توان از روشنایی چشم فرد و از حالات رفتار هر فردی مشاهده کرد و افرادی که خداوند نعمت رقت قلب به آنها عطا فرموده است
افرادی هستند که همواره به یاری مومنین می پردازند و راز و نیاز با خداوندشان شب و روز نمی شناسند.
چگونه صاحب رقت قلب شویم
یکی از مهم ترین اصول داشتن رقت قلب خلوت کردن با خداوند می باشد و در تنهایی با خدا خلوت کردن و با او راز و نیاز کردن و به گفتگو پرداختن با او می باشد و عهد کردن با
خداوند که کاری نکنیم که او هرگز از ما دلخور شود و درهای رحمتش را بر ما بسته شود و خدا ترس بودن است البته خدا ترس بودن نه به این دلیل که خداوند استغفرالله ظالم
باشد بلکه آنقدر قرق در عشق خداوند باشد که قهر و بی توجی خداوند برای او بد ترین تنبیه و عذاب باشد مانند عاشق و معشوق که اگر معشوق رو از عاشق بردارد عاشق از
دوری و قهر معشوق دیوانه می شود و دنیا برایش تمام می شود مومن واقعی بودن هم به همین است که عاشق خداوند باشد و هرگز عملی نکند که موجب قهر او شود و
باید عشق را هم به زبان و هم به رفتار و به اعتقاد و عقیده داشته باشید و چنین مومنی می داند که خداوند هیچ عملی را بیشتر از نیکی کردن برای دیگران نمی پسندد و به
همین دلیل است که تمام دعا هایی که مومنین در حق هم و به نیت خیر انجام میدهند در نزد خداوند منزلت و درجه بالاتری دارد و مستجابترند و این هم از کسانی بر می آید
که رقت قلب داشته باشند و قسی القلب نباشند کسانی که قسی القلب هستند نمی توانند برای خوبی دیگران دعا کنند و آسایش و سلامتی دیگران را بخواهند مومنی در نزد
خداوند دارای عرج و قرب هستند که رقیق القلب باشند و تنها خوبی همه مومنین را بخواهد در روایات داریم که حضرت (ص) هرگز حتی یک بار هم برای خودشان از درگاه
خداود چیزی نخواسته اند و تنها برای مومنین و نیازمندان و دردمندان دعا می کردند این گونه افراید که از خود می گذرند میتوانید برای دیگران دعا کنند پس در واقع یکی از مهم
ترین اصول رقیق القلب بودن از خود گذشتن است و به فکر منافع خودنبودن است و تنها به فکر منیت خود نباشد و تنها خدا را در نظر داشته باشید یعنی در واقع باید از هستی
به نیستی رسید در این زمان است که دعا های انسان بر آورده می شود گاهی انسا نها به دلیل مشکلات زیادی که برایشان پیش می آید و از همه جا مانده می شوند و دیگر
هیچ امیدی در زندگی ندارند و همه چیز دنیا برایشان بی معنی می شود در وجودشان به نیستی میرسند و در آن زمان است که خداوند رقت قلب رابه آنها عطا می کند و آنگاه
هست که نفسشان و جانشان روحانی می شود و هر چه که از خدا بخواهند خداوند از آنها دریق نمی کند ولی در اینجا هست که آنها در میبایند که چه نعمتی دارند و دیگر در
وجودشان احسان کمال می کنند و دیگر چیزی برایشان مهم نیست جز خیر و صلاح نیازمندان و مومنین و دیگر برای خود دعا نمی کنند و همواره برای دیگران دعا می کنند
اینجاست که شاعر بزرگ و نامی و عارف بزرگقدر مولانا میگوید بشنو از نی (نی ) منظور ساز نی نیست بلکه فردی است که از هستی به نیستی رسیده است و در این مرحله
ذات هستی و خداوند را درک میکند و در واقع به بی نهایت می پیوندد پس اگر میخواهید از دنیا خبر دار شوی باید (یکی زین جاه ظلمانی برون آ تا جهان بینی ) و در خودت
احساس نا توانی و ناچیز بودن در مقابل خدا داشته باشید تا خداوند به تو درک هستی را دهد پس بایدابتدا خودتان را فراموش کنید و شبها با خدا خلوت کنید دست به دعا نماز
بردارید تا نیست شوید تا آنگاه بتوانید از عالم هستی و از جدایی ها شکایت کنید در این زمان است که وقتی از جامعه جدا می شوید و در شبها به عبادت می پردازید آنگاه
زبانی تمام مردان و زنان مظلوم می شود و کسی نیست که بتواند درک کند احساس شما را و دلیل اعمالتان را و رابطه تان را خداوندتان را حال با این نگاه این شعر را که بارها
خوانده اید بخوانید و بدانید که نی در واقع فردی است که از هستی به نیستی رسید از خود گذشته و به خدا رسید و همان جمله معروف که گر به خود آیی به خدا میرسی و صد
راه ما برای این که به خدا برسیم چیست ؟؟
زنگار است بله زنگار همان زنگاری که در مصرع آخر به آن اشاره شده است یعنی وابستگی های دنیایی و این را بدانید هر چه بیشتر در مشکلات دنیا قرق شویم زنگارمان
بیشتر می شود
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید پردههااش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
نی حدیث راه پر خون میکند قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هرکه بی روزیست روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
بند بگسل باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزهای چند گنجد قسمت یک روزهای
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسی صاعقا
با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از همزبانی شد جدا بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونک گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
جمله معشوقست و عاشق پردهای زنده معشوقست و عاشق مردهای
چون نباشد عشق را پروای او او چو مرغی ماند بیپر وای او
من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نور یارم پیش و پس
عشق خواهد کین سخن بیرون بود آینه غماز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیست زانک زنگار از رخش ممتاز نیست
دوستان شبها را مخصوصا این شبهای قدر را به راز و نیاز با خدا بپردازید و از او یک خواسته داشته باشید و آن هم این باشد که به شما رقت قلب عطا کند که مطمعنا تمام دعاهایتان در درگاه خداوند
پذیرفته می شود و کسی که با خدایش چنین دوست باشد مطمعن باشید که نماز اول وقتش ترک نمی شود و طهارت از جسمش و جان و روحش دور نمی شود و هر گز حق کسی را پایمال نمی کند
و حق الناسی به گردن ندارد چینین فردی مطمعنا هر دعایی به درگاه خداوند داشته باشد بر آورده می شود .
اینجاست که میفهمیم چرا دعا هایمان بر آورده نمی شود و همواره در زندگی دچار مشکل هستیم و هی در هزار توی مشکلات به دنبال راه نجات می گردیم و در نهایت هم هیچ و پوچ بله وقتی
همسایه مان مشکل دارد ما می گوییم به ما چه و آنگاه هست که خودمان هم دچار مشکل می شویم و بدانید
بنی آدم اعضار یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی را به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
این شبهای قدر و این ماه که واقعا مهمانی خداوند است را درک کنید و در این شبها و ماه اگر دل مومنی را شاد کنید و گره از مشکلاتشان باز کنید بدانید که خداوند به شما بهترین نعمت که آن هم
رقت قلب است را داده است و شما در درگاه او دارای جایگاه ویژه هستید و دعاهایتان همواره بر درگاهش مستجاب است .
امید وارم خداوند به همه مومنین رقت قلب عطا فرماید که همواره دلسوز یگدیگر باشند که این تنها راه نجاد جامعه از بدی ها و پلیدی هاست .