نا امیدی که از طریق خود هیپنوتیزمی تبدیل به موهبت شد
نا امیدی که از طریق خود هیپنوتیزمی تبدیل به موهبت شد
من به طور قطع متقاعد شده ام وقتی که چیز ناخوشایندی اتفاق می افتد ، یا نا امید می شوم ، یا در تصمیم گیری اشتباه می کنم ، همیشه می توانم به نوعی از تجربه آن سود ببرم . دیگر در مقابل نا امیدی مانند قبل عکس العمل نشان نمی دهم ، زیرا می دانم می توانم از هر چه که اتفاق بیفتد ، خوب یا بد ، بهره بگیرم . اجازه بدهید مثالی بیاوریم ، اقای دکتر ملوین پاورز مینویسد.
من و همسرم تصمیم گرفتیم با دو پسرمان به یک سفر دریایی طولانی مدیترانه ای به کارونیا برویم تا در آن مدت فرصت داشته باشم مقداری مطلب درباره اولین پیش نویسهای کتابم بنویسیم . کتابهای دیگری نیز در سفرهای قبلی نوشته بودم و در انتظار تعطیلاتی برای این کار تفریحی بودم .
هنگام بستن بارها ، تمام مطالب و مراجع مهم را که لازم داشتم ( یادداشتها ، فهرست مطالب ، دو فصل شده کتاب ، کتابها و شرح سوابق ) در یک کیف دستی چرمی قرار دادم . روز قبل از حرکت برای تحویل چمدانهایمان به اسکله رفتم . مدیر قسمت چمدانها پیشنهاد کرد که همه چیز بجز کیف دستی ام را به او بسپارم ، و توصیه کرد آن را روز بعد همراه خود به کشتی ببرم . وی گفت امکان گم شدن آن وجود دارد ، مخصوصاً بعد از اینکه به او گفتم آن کیف ارزش دارد یا در واقع ، محتویاتش برایم اهمیت دارند . در نتیجه آن را به صندوق عقب اتومبیلم برگرداندم و تصمیم گرفتم پیشنهاد او را انجام دهم . اکنون باید متوجه شده باشید که برایم چه اتفاقی افتاد .
ما در کشتی بودیم ، چمدانها را به اتاق خصوصی مان آورده بودند ولی کیف دستی چطور ؟ مثل اینکه آب سردی روی من ریخته شد وقتی دریافتیم فراموش کرده ام آن را از صندوق عقب اتومبیلم بیرون بیاوریم و اینکه اتومبیلم را برای مدت مسافرت به منزل خواهرم در نیوجرسی برده بودم .
عکس العمل فوری من ، عجزی جبران ناپذیر بود . احساس کردم که سفرم خراب شده ، و دیگر قادر نیستم ساعاتی از هر روز را روی پیش نویس کتابم کار کنم . بزودی به خاطرم خطور کرد که اگر من در تمام مدت سفر این رفتار را ادامه دهم و اجازه دهم این فکر مرا افسرده کند ، نه تنها برای همسر و پسرانم منصفانه نیست ، بلکه با لذت نبردن از این مسافرت که مقصود اولیه هر تعطیلاتی است مسائل را بدتر خواهم کرد . سعی کردم با اصول عقلی خود را توجیه کنم که مسلماً بصورتی نیمه خودآگاه خواسته ام کیف دستی ام را فراموش کنم تا بهانه ای برای آرامش واقعی و گذراندن ایامی خوب داشته باشم . ولی به عنوان یک روانشناس از این حقیقت آگاه بودم که صرفاً با ضمیر نیمه خودآگاه خودبازی می کنم . توجیه کردن خود با اصول عقلی راه حال من نبود . بالاخره ، در خواب ؛ این عقیده به خاطرم رسیده که چرا حالا نمی توانی روی کتابت کار کنی ؟ این فرصتی عالی است که از خود هیپنوتیزمس استفاده کنی . از طریق خود هیپنوتیزمی می توانی فهرست مطالب را به خاطر بیاوری ، و آن را به عنوان یک راهنما به کار بری ، و نیز قادر خواهی بود هر روز هر چقدر که مایل هستی بنویسی ، زیرا منبع بیشتر مطالب در فکر توست و ممکن است کیف دستی و یادداشتهایت را فراموش کرده باشی ، ولی سرو فکرت را جا نگذارده ای .
همچنین نوشتن بدون امکان مراجعه به یادداشتها ، چالشی بهتر خواهد بود و من مجبور خواهم شد به ایده های جدیدی تکیه کنم که ممکن است نوشته ای خلاق یا ملهم را به وجود بیاورد . وقتی صبح از خواب بیدار شدم ، همسرم متوجه تغییر ناگهانی در خلق من شد و از من خواست امیدواری خود را حفظ کنم . تصمیم گرفتم محلی در کشتی پیدا کنم که کسی مزاحمم نشود.سایت هیپنوتیسم دات آی آر,همان طور که روی صندلی در عرشه کشتی نشسته بودم ، با چشمهای بسته ، روبرو آفتاب گرم با آرام سازی به حالت جذبه فرو رفتم و به خود تلقین کردم که فهرست مطالب را با تمام مندرجات فصلها به یاد خواهم آورد و وقتی از حالت جذبه خارج شوم ، هر چه را به یاد بیاورم به انضمام مقداری نظریات که یک ماه پیش یا قبل از آن با عجله یادداشت کرده بودم به روی کاغذ خواهم آورد . به خود گفتم این کار عملی خواهد شد ، می تواند عملی شود ، باید عملی شود ، من هیچ چیز را فراموشی نکرده ام ، همه چیز را دوباره به خاطر خواهم آورد . این شروع کار بود . حالا من فهرست مندرجات را دارم . روز بعد وقتی ما مادیرا را به طرف کازابلانکا ترک کردیم و اقیانوس مانند دریاچه ای آرام بود ، من به همان صندلی روی عرشه کشتی برگشتم . همسفران ما فکر می کردند که من چرت کوتاهی زده ام ، تنها عده کمی از آنها تشخیص داده بودند که من به یکی دیگر از جلسات خود هیپنوتیزمی روی آورده ام .
چیز دیگری برای نقل کردن وجود ندارد ، جز اینکه بگویم خود هیپنوتیزمی مرا قادر ساخته بود که بیشتر از آنچه پیش بینی کرده بودم ، بنویسم .
چیزی که در اصل یک نا امیدی بود و خشنودی مسافرت و تفریح مرا تهدید می کرد ، دیگر عجزی هولناک ، یا مانع نبود . در عوض موهبتی بود که اخمی را به لبخندی مبدل ساخت . من ضمیر نیمه خودآگاهم را نیز که در وهله اول شاید مسئول فراموش کردن من برای آوردن کیف دستی بود ، شکست دادم و این شاهدی دیگر از قدرت فکر شخص بود ، که نشان داد خود هیپنوتیزمی در مواقع نا امیدی چه کاری می تواند انجام دهد .
******************************
با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.
برای عضویت وارد لینک زیر شوید
http://telegram.me/inapplyoriginal
بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.
نا امیدی که از طریق خود هیپنوتیزمی تبدیل به موهبت شد