طلـــسم مهم علیه سرقت

استاد بعد از اینکه سنگها رو در دیگ ریختیم و کار تمام شد سنگ و آبها را کجا بریزیم و یا با آن چه کنیم؟

سلام وقتتون بخیر، جناب آذر شوهرم تازگیا فرم پرکرده اماچندروزپیش توماشین شوهرم دزدی شده یعنی قفل ماشین بازکردن وهرچی به دردبخوربوده برداشتن یه نفرگفته بودمادزدرومیشناسیم زیاداینجاها میپره به پلیس شکایت کردیم اماپیداش نکردیم یه طلسم علیه سرقت درسایت گذاشتین که ۷۰باروالضحی بخونیدو. ..چه زمانی وچه روزی بخونم آیاراهی غیراز این هست پول مون بگرده ممنون میشم راهنمایی کنین

با عرض سلام خدمت شما
بنده کلا از کودکی زندگی خیلی سختی رو داشتم پدرم بسیار سخت گیر بود و این برروی روحیه بسیار حساس من اثر بد و منفی گذاشت طوری که فقط به فکر ازدواج و دور شدن از محیط خانه رو داشتم البته در دانشگاه چندین خواستگار داشتم که نشد بعد سال سوم دانشگاه بودم که در سفری که به خانه پدری داشتم یکی از دوستان پدرم بنده رو برای پسر خواستگاری کرد و به یک ماه نکشیده ما عقد کردیم دانشگاهم ایران نبود برای همین برای اکمال تحصیلاتم برگشتم و درسم که تمام شد برای مراسم ازدواج برگشتم خلاصه اینکه فکر میکردم الآن چه زندگی خوبی خواهم داشت و چون عادت داشتم به تعریف و توجه دیگران بعد از ازدواج کاملاً برعکس شد نه تعریفی نه اهتمامی از نظر قیافه خیلی خوب هستم و بخاطر همین فکر میکردم حداقل با همسرم شانسم خوب باشد آدم صبوری هم بودم اما هرچه من صبر میکردم هرچه سردی همسرم نسبت به من بیشتر ادامه داشت همان دو ماه اول ازدواج ضربه شدید تر روحی به من وارد شد شوهرم بسیار آرام هست و کلا زیاد به بود و نبود من اهمیت نمیدهد از لحاظ جنسی هم که گفتم کلا زندگی تقریباً سردی داریم کار من شده بود فقط گریه طوری شکستم که راه برگشتی برای من باقی نماند حالا بعد از دو تا بچه و کلی دعوا کمی همسرم بهتر شده نمیدونم چشم همیشگی بعضی از فامیل سببه هرکار که من میکنم تقلید میکنن و بنده کارم خراب میشه اما کار اونها میگیره از ازدواجم گرفته تا خرید هرچیزی تا بچه دار شدن واین چهار سال آخر که همسایه پایینی به علت وضع خوب مادی پدر همسرم نیت فروش زوری خانه اش رو به ما داشت و برای اینکار آنقدر من و بچه هامو اذیت کردن که مجبور به خرید خونه شون بشیم اما پدر شوهرم برامون یک خانه بزرگتر نو ساز خرید و از آون محله رفتیم اما هنوز به این خانه نیومده فهمیدم در این ساختمان هم درگیر یک همسایه بد دیگر شدم طوری که تا صبح بیدار هستن و ما نه خواب داریم نه آرامش و آخر سر وقتی اعتراض کردیم بهمون میگن خونه تون رو به ما بفروشید یا بیاید بالا ما بیایم خونه شمارو بخریم خلاصه اینکه دعا و زیارتی نگذاشتم هرچه بگید نذر و نیاز کردم که از اینجا برن نشد الآن دو ساله یک آب خوش از گلومون پایین نرفته و شوهرم دچار بیماری دیابت شد کلا فقط گره و اذیت تو زندگیم هست نمیدونم تقصیر از منه از این فامیلمه که به شدت حسودی میکنه یعنی از ازدواجم تا حالا به شدت درگیر دعوا و مشکلات با همسرم و مشکلات دیگه و همسایه های بد شدم لطفاً من رو کمک کنید
ببخشید که خیلی طولانی شد
منتظر جواب شما هستم

باسلام
شرمنده که مزاحم شدم من ۲۷ساله هستم ۳هفته پیش یک آقایی به خواستگاریم آمد البته قرار بود بیاد امافعلا الان خبری از آن نیست من اوایل جوابم منفی بود اما آنها اینقد اصرار کردند که بیان و خانوادم هم به من پیشنهاد دادن که فعلا بزار بیان بعدا تصمیم بگیر اون جور که تحقیق کردیم آقای خوبی بودن اما تعجبم از این هست چرا با وجود اینکه خیلی اصرار به آمدن داشتن الان هیچ خبری از آنها نیست.
باور کنید اینقد از این مووع ناراحتم واسترس دارم که نمیدانم با کی حرف بزنم یک دعایی به من سفارش کنید آیا به نظرتان برام سحری یا جادویی انجام دادن خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید اصلا ماندم آخه چرا اینجوری شد؟لطفا مراراهنمایی کنید

سلام استاد خوب هستین وقت بخیر سوالی در باره حصار کردن منزل داشتم ک گفتین جمعه اول ماه……..اگه وقت کم بیاریم میتونم اولین جمعه ماه بعد بقیشون رو بنویسم التماس دعا