آموزش علوم عرفانی,گر به خود آیی به خدایی رسی

ریاضت‌های حضرت محمد(ص)

0

ریاضت‌های حضرت محمد (ص)

عرفان یک قرن بعد از حضرت محمد(ص) شروع می‌شود و پس ازیکی دو قرن تکامل به اوج کرامات می‌رسد. وقتی در تاریخ عرفان ریاضت‌های سخت عرفا را مطالعه می کنیم، خود به خود نتیجه می‌گیریم شاید عرفا زندگی سخت و طاقت‌فرسای حضرت محمد (ص) را سرمشق قرار می‌دهند، تنهایی و انزوا و گرسنگی و تشنگی، فقر و مشقت از همان زمان طفولیت دوستان نزدیک و جدایی‌ناپذیر حضرت محمد (ص) بوده‌اند.

«کونستان ویرژیل گیور کیو» نویسنده معروف رومانی در کتاب «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» ترجمه دانشمند محترم ذبیح الله منصوری درباره حضرت محمد (ص) می‌نویسد:

محمدبن عبدالله (ص) یک رنجبر به معنای واقعی بود. در بین مشاهیری که در دوره طفولیت و آغاز جوانی رنج برده‌اند، هیچ‌کس را نمی‌توان  یافت که به اندازه‌ پیغمبر اسلام در کودکی و جوانی رنج برده باشد … محمدبن عبدالله (ص) دوره کودکی را با یتیمی گذرانید و در آغاز جوانی بسیار بی‌بضاعت بود … وقتی پیغمبر مسلمین چشم به دنیا گشود پدرش از دار دنیا رحلت کرده بود و حضرت محمد هنوز طفل خردسالی بود که مادرش را در مدینه از دست داد.

مرگ مادر

امنه مادر حضرت محمد در شهر مدینه مریض شد. محمد (ص) هنگام جان کندن مادر بر بالینش بود … یک وقت محمد خردسال دید که دیگر مادرش جواب نمی‌دهد،خود را روی سینه مادر انداخت و شیون‌کنان گفت مادر … مادر … چرا جواب نمی‌دهی؟

ولی روح از کالبد مادر جوان پرواز کرده بود.

محمد که از پدر و مادر هر دو یتیم شده بود از آن پس روزها در گوشه‌ای می‌نشست و وقتی کودکان به او نزدیک می‌شدند و از وی دعوت به بازی می‌کردند می‌گفت مرا به حال خود بگذارید، من نمی‌توانم با شما بازی کنم.

طوری اندوه مرگ مادر، آن طفل خردسال را ملول کرده بود که غذا نمی‌خورد و خویشاوندان آمنه می‌دیدند که روز به روز آن طفل لاغرتر می‌شود.

مرگ پدر بزرگ

محمد (ص) پدر بزرگی به اسم عبدالمطلب داشت که یکصد و  هشت ساله بود، که سرپرستی طفل یتیم را به عهده گرفت ولی افسوس که عبدالمطلب هم دو سال بعد در سن ۱۱۰ سالگی جهان را وداع گفت و(سایت هیپنوتیسم دات آی آر) باز محمد تنها ماند، تنهای تنها؛ محمد در سن ۶ سالگی مادرش را از دست داد و حالا ۸ سال دارد و در نزد عموی خود ابوطالب زندگی می‌کند، ولی به علت فقر عموی خود مجبور است برای تأمین معاش خود کار کند.

شروع کار از ۸ سالگی

در دوره‌ای از عمر که اطفال دیگر تمام اوقات خود را صرف بازی می‌کنند، محمد خردسال مجبور شد که تمام اوقات خود را صرف کار برای تحصیل معاش نماید آن هم یکی از سخت‌ترین کارها یعنی نگاهداری گله در گرمای تابستان در صحرای عربستان … از همان موقع که محمد در صحراهای گرم عربستان گله می‌چرانید عادت کرد که در خود فرو برود و فکر کند و صحرا برای اندیشه کردن و در خود فرو رفتن بهترین مکان است.

مذاهب بزرگ گذشته از این جهت از صحراهای گرم به وجود آمد که صاحبان ادیان مجال زیاد داشتند که در آن صحرای وسیع درباره خداوند و راز خلقت و تکلیف سرنوشت نوع بشر فکر کنند.

تا انسان مدتی در صحراهای وسیع عربستان و شرق بسر نبرده باشد، نمی‌تواند بفهمد چگونه وسعت و سکوت آن صحراها سبب توسعه فکر می‌شود و اندیشه را تقویت می‌نماید.

در هر حال پیغمبر اسلام، از سن هشت سالگی مجبور شد که در صحرا گله بچراند. او هر بامداد از شهر خارج می‌شد و تا شب به تنهایی در صحرا بسر می‌برد و نظر به آسمان نامحدود و افق وسیع دشت می‌دوخت و قبل از این‌که آفتاب غروب کند گله را به آبادی بر می‌گردانید و شب به منزل عمویش عبدالمطلب می‌رفت و می‌خوابید.

قاعده کلی این است که اطفال یتیم قبل از کودکان دیگر دارای رشد عقلی می‌شوند، زیرا کسی آنها را نوازش نمی‌کندو  غبار ملامت را از چهره آنان نمی‌زداید.

هیچ مادر و پدر مهربان طفل یتیم را در بر نمی‌گیرد که ببوسد و در اعیاد بزرگ کسی  برای یتیمان لباس و پای‌افزار نو خریداری نمی‌نماید.

پسری که نه پدر داردو  نه مادر و از هشت سالگی مجبور است که کار کند و نان بخورد، می‌فهمد که جز به خود به هیچ کسی نباید اتکاء داشته باشد و چاره مشکلات خود را فقط از خویش بخواهد.

یک روز که محمد (ص) خود را از صحرا به آبادی بر می‌گردانید کسانی که او را دیدند مشاهده کردند که آن طفل معصوم پای افزار ندارد و با پای برهنه روی ریگ‌های گرم بیابان راه می‌رود.

 و اما گرسنگی

قدرت تحمل عرب بادیه در قبال گرسنگی  و تشنگی به قدری بود و هست که سکنه مناطق دیگر از ان بی‌خبر بوده و هستند به دفعات دیده شده که شتر در عربستان از فرط گرسنگی، تمام پشم بدن خود را خورده و در بدنش یک مو باقی  نمانده است. یک عرب بدوی  طوری با گرسنگی و تشنگی خو می گرفت که  گرسنه و تشنه ماندن جزو فطرت او می‌گردید.

پیغمبر اسلام از گرسنگی  علف می‌خورد.

هنگامی که میش‌های گله شیر داشتند محمد (ص) در صحرا از شیر میش‌ها تغذیه می‌نمود ولی وقتی میش‌ها از شیر می‌افتادند غذای پیامبر  اسلام از گیاهان و ریشه‌های صحرایی بود. هنگامی که پیغمبر به سن رجولیت رسید، دوستان خود را به صحرای مکه می‌برد و قسمت هایی از صحرا را به آنها نشان می‌داد و می‌گفت من در کودکی گله خود را در این نقاط می‌چراندم و از این گیاهان تغذیه می‌کردم.

در زندگی محمد (ص) تا آخرین روزی که زنده بود اثری از تجمل دیده نشد… محمد (ص) با قناعت می‌زیست و در خوردن و نوشیدن به حکم فططرت قناعت می‌نمود.

یگانه تجمل محمد (ص) عطر بود و اعراب آبی را که می نوشیدند معطر می‌کردند . محمد (ص) در تمام مدتی که در بیابان به سر می‌برد غذایی جز شیر شتر نداشت و بعد از مراجعت به مکه خرما و نان تناول می‌نمود.

ولی هرگز  نان و خرما را با هم نمی‌خورد. یعنی (محمد) یا خرما تناول می‌کرد یا نان و می گفت که برای سیر شدن یکی از این دو کافی است، تا روزی که محمد (ص) حیات داشت فقط یک غذا می‌خورد و برای خوردن طعام بر زمین می نشست و سفره او عبارت بود از یک سفره حصیری که از الیاف خرما می‌بافتند.

گاهی محمد (ص) غیر از نان و خرما غذای دیگری هم می خورد و ان غذای گندم و عدس بود و روزی که محمد غذای گندم و عدس را تناول می‌کرد نه نان می‌خورد و نه خرما.

گوشت در زندگی محمد (ص) غذایی بود استثنایی و فقط سالی یک مرتبه خورده می‌شد.

در خانه محمد (ص)  میز و کرسی  برای نشستن روی ان نبود و محمد روی حصیری که از الیاف نخل بافته می‌شد می‌نشست و روی همان حصیر می‌خوابید.

mohamad

محمد (ص) در غار

عادت محمد (ص)  این بود که  هر سال در ماه رمضان به غار حرا می‌رفت و علت این‌که ماه رمضان را برای این کار انتخاب می کرد این بود که اعراب عقیده داشتند که در ماه رمضان شبی  است به اسم شب (قدر) و در آن شب هر چه انسان بخواهد میسر می‌شود زیرا در شب (قدر) هر اعجازی ممکن الوقوع است.

هیچ کسی  نمی‌داند که محمد(ص) در ان غار به چه موضوع‌های بخصوص فکر می‌کرد،‌ولی به طوری که خود او طبق نوشته ابن هشام به خدیجه گفته است در آن غار در فکر امور دنیوی نبود. یک شب محمد (ص) در غار حرا(سایت هیپنوتیسم دات آی آر) خود را در باپوش خود پیچیده ، دراز کشیده بود وحالی نداشت حد فاصل بین خواب و بیداری (اتوهیپنوز- نویسنده) . در آن موقع شخصی او را از خواب بیدار کرد و طبق نوشته کتاب ابن‌هشام پارچه‌ای به او نشان داد و گفت: «اقرا» یعنی بخوان. محمد (ص) گفت من نمی‌توانم بخوانم.

بالاخره پس از چند بار تکرار، محمد (ص) پرسید چه باید بخوانم؟

گفت: «اقرا باسم ربک الذی خلق» یعنی بخوان بنام خدای تو که خلق کرد.

غذایی که تمام نمی‌شد.

محمد (ص) پس از بعثت تصمیم گرفت چهل نفر از خویشاوندان نزدیک خود را دعوت کند که به خانه او بیایند و طعام صرف نمایند.

در ان میهمانی، علی (ع) عهده‌دار پذیرایی شد. مقداری طعام آورد و مقابل میهمانان نهاد، انچه مقابل میهمانان گذاشتند زیاد نبود، ولی هر قدر آن را می‌خوردند تمام نمی‌شد و با این‌که همه سیر شدند باز مقداری از آن طعام باقی ماند.

آبی که تمام نمی‌شد.

آنگاه محمد (ص) گفت برای تشنگی میهمانان آب بیاورید و علی (ع) یک ظرف آورد. آب ان ظرف، فقط برای رفع تشنگی یک نفر کافی بود، ولی بعد از این‌که میهمان اول رفع تشنگی کرد درمیزان آب آن ظرف تغییر حاصل نشد، به طوری که همه رفع عطش کردند و هنوز در آن ظرف مقداری آب وجود داشت. حضار ازاین وقایع  خیلی حیرت کردند و ابولهب گفت محمد ما را محسور کرده است.

تحمل گرسنگی  مخوف در شکاف کوه

دراویل بعثت محمد (ص) مجبور شد پیروان خود را که مسلمان شده بودند و عده آنها بسیار اندک بود به حبشه بفرستد و خود با چند نفر از یارانش در شکاف کوهی مدت سه سال زندگی کند زیرا طایفه قریش قتل پیغمبر را جایز شمرده بودند.

مسلمانان در شکاف کوه مخوف ترین شکنجه‌های گرسنگی را تحمل کردند و تنها چیزی که سبب گردید  از گرسنگی نمیرند، این‌که هر سال چهارماه جنگ و مشاجره در مکه متارکه می‌شد و مسلمین می‌توانستند به شهر بیایندو آذوقه فراهم کنند و نیز پوست گوسفندانی را که زایرین کعبه قربانی می‌کردند جمع‌آوری نمایند و به شکاف کوه ببرند و در ماه‌های دیگر آن پوست‌ها را بجوشانند و تغذیه نمایند.

رسول خدا مدت سه سال در شکاف کوه با گرسنگی ساختو پوست گوسفند را که می‌جوشاندند خورد و رساتل خود را انکار نکرد.

دوره توقف سه ساله محمد (ص) در شکاف کوه یک آزمایش دیگر بود که محمد (ص) از آن رو سفید بیرون آمد و گرسنگی و رنج او را متزلزل ننمود.

فاجعه بزرگ دیگر

علاوه بر رنج دایمی و گرسنگی در شکاف کوه یک فاجعه دیگر پیش آمد و آن این‌که خدیجه همسر پیغمبر بر اثر رنج و گرسنگی ناخوش شد و چون برای درمان او دوا و غذا وجود نداشت همسر پیغمبر اسلام در سال ۶۱۹ میلادی که مسلمین آن را «سال اندوه» خوانده‌اند زندگی را در شکاف کوه بدرود گفت.

موقعی که خدیجه در شکاف کوه زندگی را بدرود گفت محمد (ص) و مسلمین کفن نداشتند که بر او بپوشانند و خدیجه را با روسری بلند خودش دفن کردند.

فاجعه بزرگ سوم

 دو روز بعد از فوت خدیجه ضربت دوم بر محمد (ص) وارد آمد و ابوطالب عموی پیغمبر به علت گرسنگیو  بی‌دوایی و رنج بدرود حیات گفت، در این زمان محمد (ص) پنجاه ساله بود.

ملاحظه می‌فرمایید که محمد (ص) از بدو تولدش تا سن پنجاه سالگی به قول عرفا در حال ریاضت کشیدن بود.

آیا ریاضت عرفا الهامی از زندگی پیغمبر (ص) نیست؟

این قبیل مردان خارق‌العاده نظیر منصور و ژنده پیل فقط اختصاص به زمان‌های قدیم ندارند، بلکه در حال حاضر در گوشه و کنار جهان شنیده یا روایت می‌شود که انسان‌های معجزه‌گری وجود دارند.

بخش ماهیت هیپنوتیسم

******************************

با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.

برای عضویت وارد لینک زیر شوید

http://telegram.me/inapplyoriginal

بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.

ریاضت‌های حضرت محمد(ص)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن دوم