داستان دردناک کاشف بیهوشی
داستان دردناک کاشف بیهوشی
۱- داستان دردناک کاشف بیهوشی
* زن و بچه کاشف داروی بیهوشی گرسنه ماندند و خودش از غصه دق کرد.
* ۲۰ سال تمام دکتر مورتون کاشف داروی بیهوشی مبارزه کرد، گرسنگی کشید. او را بارها به دادگاه بردند و پس از مرگش سه مدال به او دادن.
قبل از دکتر مورتون بیماران را به تخت میبستند در حالی که بیمار فریادهای وحشتناک جگر خراش میکشیدند، عمل جراحی می کردند، تا اینکه دکتر مورتون داروی بیهوشی را کشف کرد ولی نمیتوانست کشف خود رابه کسی بقبولاند، با انکه دست استمداد برای تکمیل روش بیهوشی خود دراز کرده بود، هیچ کس به او کمک نمی کرد، حتی پروفسور دکتر جکسون استاد شیمی، دکتر مورتون را مسخره میکرد و بیهوشی را برای انسان خطرناک میدانست.
عشق به اکتشاف و تحقیق دتر مورتون را وادار کرد که همه پسانداز خود را در این راه بکار اندازد، تمام هستی خود را فدای اکتشافات و تحقیقاتش کرد و بالاخره جان خود را هم روی این کار گذاشت. دکتر مورتون دارای بیهوشی «اتر» را بر روی خود آزمایش کرد و همسرش را وادار نمود که وقتی بیهوش میشود سوزن در تن او فرو کند.
در سراسر امریکا و بالاخره در کشورهای اروپا جامعه پزشکان آن روز عَلَم مخالفت با کشف جدید دکتر مورتون برافراشتند و بیهوشی را برای بیماران خطرناک دانستند. آنها غیرممکن میدانستند که یک دندانپزشک جوان ۲۷ ساله که هنوز تجربه کافی پیدا نکرده و به درجه استادی نرسیده است، بتواند دارویی را برای بیهوشی کشف کند و او را یک جوان حقهباز و شارلاتان و (شاید هم جادوگر) میپنداشتند و عدهای میگفتند که دکتر مورتون این اکتشاف را از کسی دیگر دزدیده است. این مخالفتها ۲۰ سال تمام تا آخر عمر دکتر مورتون به طول انجامید و سراسر زندگی او را با ناکامی و تلخی مواجه کرد.
کلیه کسانی که ضمن جراحی کشته میشدند، به حساب داروی بیهوشی دکتر مورتون میگذاشتندو او رابه محاکمه میکشیدند تا بالاخره پزشکان جراح شهادت میدادند که علت مرگ مربوط به داروی بیهوشی نبوده استف عامل اصلی این اتهامات پروفسور «جکسون» بود. پروفسور جکسون دو کار انجام میداد، یکی اینکه شایعه سازی میکرد ک ه چند نفر بیمار بر اثر داروی بیهوشی او زیر عمل مردهاند، دوم اینکه کسان و خانواده بیمارانی که به طور عادی زیر عمل میمردند تحریک میکرد که از مورتون به دادگاه شکایت کنند. بگویند که بیمار بر اثر استعمال داروی بیهوشی فوت کرده است.
گرچه پزشکانی که در عمل حضور داشتند به نفع او شهادت میدادند، ولی همین شکایتهای پیدر پی اعصاب او را خسته کرده بود زیرا شکایتها در دادگاهها تمامی نداشت، هنوز یک محاکمه تمام نشده بود محاکمه دیگری علیه او شروع میشد.
همسر و کودکان دکتر «مورتون» گرسنه مانده بودند زیرا سرپرست آنها تمام وقتش صرفرفتن به دادگاهها و جواب عرضحال ها و تهیه لوایح دفاعی میشد، فرصتی برای کار کردن و تدمین معاش خود نداشت.
در حالی که دکتر مورتون با کشف داروی بیهوشی بزرگترین خدمت را به عالم بشریت کرده بود، کودکانش با لباسهای پاره و شکم گرسن هبه مدرسه میرفتند و این بیش از هر عامل دیگری این کاشف و دانشمند بزرگ را رنج میداد، زیرا میدید که چظور از خدمات او قدرشناسی میکنند و اجر زحمات او را میدهند . در شب ۱۵ ژانویه ۱۸۶۸ که دکتر م ورتون با دلیجان خود به طرف کانون مخالفین میرفت که در آنجا از حیثیت و کشف خود دفاع کند به طور ناگهانی ناراحت شد . سرش گیج رفت و افتاد درب دلیجان باز شد و او نقش به زمین گردید، دکتر مورتون به طور ناگهانی، دچار خونریزی مغزی شد و مرده بود، در هنگام مرگ ۴۹ سال داشت و ۲۲ سال تمام بود که با مخالفین و دشمنان خود مبارزه میکرد و با سرسختی از خود دفاع مینمود.
ویلیام دکتر مورتون بدین ترتیب سرانجام از غصه و ناراحتی دق کرد و مُرد و کسی که بزرگترین خدمت را به عالم پزشکی کرده بود با وضع جانگدازی از جهان رفت . در حالی که برای خانواده خود که پس از او سرپرستی نداشتند، چیزی جز سه مدال افتخار باقی نگذاشته بود و با دادن این سه مدال به او همه پزشکان آن زمان مخالفت کرده بودند.
زندگی اکثر مدعیان و کاشفیان کم و بیش به همین ترتیب بوده است، که من به شرح یکایک آنها نمیپردازم ولی اجازه بدهید وضع اسفبار یک پزشک و دانشمند دیگر را نیز برای شما بگویم و آن داستان مبارزات کاشف پنیسیلین در قرن بیستم است.
******************************
با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.
برای عضویت وارد لینک زیر شوید
http://telegram.me/inapplyoriginal
بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.
داستان دردناک کاشف بیهوشی