بازی شطرنج با چشمان بسته
بازی شطرنج با چشمان بسته
از زندگینامه های ولف مسینگ:
یکبار دیگر دانشمندان چشمان مرا سخت بستند و از من خواستند که با یک قهرمان مشهور شطرنج، شطرنج بازی کنم. من بازی شطرنج را بلند نیستم و همین حالا هم حرکات ساده مهرهها را نمیدانم. آن روز بار اول بود که من در مقابل یک صفحه شطرنج مینشستم. با این همه قهرمان شطرنج را شکست داد. این ماجرا چطور اتفاق افتاد؟ در ان جمع یک قهرمان شطرنج دیگر نیز بود که بازی من و قهرمان دیگر را تماشا میکرد. او حرفی نمیزد، حرکتی نمیکرد ولی در مغز خودش، درباره ما می اندیشید و حرکات مناسب مهرهها را تعیین میکرد و در واقع با فکرخودش مرا در بازی راهنمایی میکرد.
دانشمندان هنوز نتوانستهاند برای این کارهای من یک دلیل علمی پیدا کنند. خود من هم دلیل این استعداد استثنایی را که در وجود من هست، نمیدانم اما اطمینان دارم که هر کسی دست کم یک بار در زندگیاش در راه تله پاتی بر مطلب یا حادثهای آگاهی یافته است. مردم این نوع آگاهیها را الهام مینامند. اما به هر حال این الهامات باید یک دلیل علمی داشته باشد. دانشمندان و روانشناسان شوروی برای کشف رراز وجود من میکوشند و امیدوارم این راز را هر چه زودتر کشف کنند.
حالا پس از بیان داستان اعجاز انگیز پروفسور مسینگ و سایرین ببینیم در کشور ما ایران به کسانی که قادرند دست به معجزات و کرامات بزنند چه میگویند؟ به این عده از مردمان معجزهگر «صوفی» میگویند. برای این که اطلاعات مختصری به شما داده باشیم، مطالب مربوط به «تصوف» را در چند عنوان زیر توضیح میدهیم.
۱- «صوفی» یعنی چه؟
۲- «صوفی»ها چه میگویند؟
۳- عقاید «صوفی»ها راجع به خدا چیست؟
۴- صوفیها چه کار میکنند که قادر میشوند معجزه کنند؟
۵- نتیجه اجتماعی تصوف چیست؟
و حالا به پرسشهای بالا به طور مختصر پاسخ داده میشود.
«صوف» یعنی پشم و «صوفیه» کسانی هستند که لباس پشمی از پوست گوسفند میپوشند و پوشیدن این لباس نشانه فقر و بیتوجهی به امور مادی دنیا میباشد. شما شاید در تهران یا شهرستانهایایران برخی از اشخاصی را دیده باشید که پوستین یا عبای بلند میپوشند، کشکول و تبر زین کوچکی به دست و نیز کلاه و ریش و پشم به خصوصی دارند که به نام درویش موسومند. البته بین برخی از این درویشها و دراویش واقعی تفاوت از زمین تا آسمان است. کلمه «تصوف» که به معنی پشمینه پوشیدن است میتوان آن را روش یا علم یا فلسفه صوفیگری دانست.
به هر حال: « تصوف» مذهب و طریقه لغزنده و متغیری است که نقطه شروع آن زهد و پارسایی بوده و بالاخره به مبالغه آمیزترین اشکال عقیده وحدت وجودی خاتمه یافته است، (صفحه ۱۶۹ کتاب تاریخ تصوف دراسلام).
۲و ۳- صوفی ها چه میگویند و عقاید صوفیها درباره خدا چیست؟
صوفیها میگویند اگر خدا را به اقیانوس تشبیه کنیم، انسان شبیه قطرهای از آب است. این قطره آب از جنس آب است و آنچه در اقیانوس وجود دارد نیز آب است. همانطور که یک قطره آب پستی و بلندیها را طی میکند که خود را به اقیانوس برساند، تا در آن محو و ناپدید شود همانگونه انسان نیز باید تلاش کند که خود را به اقیانوس به نام «خدا» برساند و در آن محو و نابود شود.
آب کوزه چون در آب جو شود محو گردد در وی و چون او شود
البته همه قطرهها هیچگاه به اقیانوس نمیرسند، ممکن است در وسط راه در چالهای، حوضی یا استخری گیر کنند. همانطور که قطره آب میل دارد ولی قدرت ندارد انسانها هم شبیه آن هستند، همه میل دارند ولی قدرت ندارند و موانع راه انسانها، تمیلات، شهوات و مادیات زندگی و بالاخره وجود جسم و بدن است.
چون به دریا میتوانی راه یافت سوی یک شبنم چرا باید شتافت
صوفی ها میگویند برای تبدیل شدن به خدا باستی صفات خدایی را کسب کرد. مثل خود خدا شد، خدا چگونه است؟
خدا جسم ندارد، خدا هیچ صفتی ندارد چیزی میتواند صفت داشته باشد که وجود داشته باشد، مثلاً سنگی باید وجود داشته باشد تا سفت یا سیاه بودن که صفت آن است وجود پیدا کند. انسانی باید وجود داشته باشد که شجاع یا بزرگ یا قوی باشد و ما میدانیم که سیاهیف سفیدی، بزرگی، کوچکی، گرمی، سردی،محبت و شجاعت اینها همه صفت یعنی چگونگی اسمهایی هستند که در ین دنیا وجود دارند.
خداوند هیچگونه تمیل و شهوتی ندارد،نه زن و فرزندانی دارد که آنها را دوست داشته باشد، نه پدر و مادری دارد که به آناه محبت کدنف پس خدا نه محبت دارد، نه میل دارد، نه عاشق میشود و نه خودکشی میکند.
خدا به هیچ چیز محتاج نیست، نه گرسنه و نه تشنه میشود، نه رقابت و نه حسادت میکند، نه میترسد، نه فرار میکند، نه احتیاج به شجاعت و سخاوت دارد، نه جاهطلب است، نه شهرت و معروفیت میخواهد و نه به امپراتوری و پادشاهی نیازمند است.
خدا هیچ گونه عاطفه واحساساتی ندارد، خدا ابدی و ازلی است و در عین حال همه چیز هست!!! و در همه جا هست!!! پس چنین چیزی چه چیزی میتواند باشد؟ آیا خدا عدم است؟ هر مادهای که با چند ماده برخورد کند معدوم میشود؛ آیا میشود ماده یعنی چیزی که با چشم میبینیم با چند ماده برخرود کند و چیزیباقی نماند؟ شاید چیزی باشد ولی ما آن را درک نمیکنیم.
نیست را بنمود هست آن محتشم هشت را بنمود بر شکل عدم
هوا هست ولی ما آن را نمیبینیم، شوری و شیرینی در آب وجود دارد، ولی ما آن را نمیبینیم . شیرینی و شوری در آب حل شده، در آب محو شده، جزء اب ش دهاندو آب هر جا که ریخته شود شیرینی و شوری با آن همراه است.
تا با خودم از عدم کمم کم چون با تو بووم همه جهانم
خدا در همه چیز و در همه جا و در درون ما نیز هست و به ما بسیار نزدیک میباشد . قرآن مجید میفرماید: «به خدای خود که در درون تو است با فروتنی بیاندیش-بدون هیچ صحبتی شامگاهان و صبحگاهان و مباش از زمره فراموشکاران» و «من از رگ گردن به تو نزدیکترم»
جان نهان در جسم و تو در جان نهان ای نهان اندر نهان ای جان جان
به مطالب زیر که از کتاب تاریخ تصوف دراسلام صفحه ۱۰۶ نقل شده دقت بفرمایید:
« خدا در عین اینکه م صدرهمه اشیاء است، یعنی همه چیز از او صادر شده هیچ یک از اشیاء صادره نیست و به هیچ وصفی نمیتوان او را وصف کرد و هر تعبیری از قبیل «موجود» و «وجود» و «جوهر» و «حیات» بشود ناقص است خدا بالاتر از همه اینها است که به هیبچ طریق نمیتوان او را به تصور در آورد و فوق(سایت هیپنوتیسم دات آی آر) هر تعریفی است. برای خدا فکر و اراده نمیتوان قایل شد، زیرا فکر مستلزم دو چیز است ۱- فکر کننده ۲- چیزی که درباره آن فکر شود و نیز اراده مستلزم این است که اراده کننده طالب حالتی بشود غیر از آن حالتی که در آن واقع است و این امر اثنینی است، در صورتی که خدا واحد است، خدا واجی الوجود و تام الکمال است و مبری از تجزیه و تعدد محیط بر هر چیز و همه چیز و نامحدود است. هر نسبتی به او خلاف توحید است مثلاً نسبت علم و ادراک به او غلط است و منافی با توحید است زیرا غیر از خودش چیزی نیست که معلوم و مدرک او شود … »
فهمیدیم که عقاید صوفیه درباره خدا چیست، حال ببینیم چگونه خود را در خدا محو میکنند؟
تو در او گم شو حلولی این بود هر چه این نبود فضولی این بود
۴- صوفیها چه کار میکنند که قادر میشوند معجزه کنند؟
ای زنـدگــی تـــن و تــوانـم همــه تــو
جــانی و دلی ای دل و جـانم همـه تو
تو هستی من شدی، از انی همه من
من نیست شدم در تـو، از آنم همه تو
گفتیم که خداوند قادر است و می تواند همه کاری بکندو صوفیها میگویند برای لذت ابدی و برای توانا و قارد شدن ما نیز باید صفات خدایی کسب کنیم. مثل خود خدا شویم، «اغوسطینوس قدیس» میگوید: … اگر انسان عاشق سنگی باشد خودش سنگ است، اگر عاشق انسانی باشد انسان است و اگر خدا دوست باشد، جرأت نمیکنم که بگویم چه خواهد شد، زیرا اگر بگویم خدا خواهد شد ممکن است مرا سنگسار کنند.
صوفیها عقیدهشان این است که میگویند خدا گرسنه و تشنه نمیشودف ما نیز باید روزههای طولانی بگیریم و با گرسنه و تشنه ماندن ریاضت بکشیم.
******************************
با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.
برای عضویت وارد لینک زیر شوید
http://telegram.me/inapplyoriginal
بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.
بازی شطرنج با چشمان بسته