آموزش علوم عرفانی,گر به خود آیی به خدایی رسی

ریاضت‌ها و کرامات عده ای دیگر از عرفا

0

ریاضت‌ها و کرامات عده ای دیگر از عرفا

در تاریخ ادبیات خوانده‌اید که شیخ فریدالدین عطار که خود عارف بود کتابی نوشته به نام «تذکره اولیاء». منظور از کلمه اولیاء همان عرفا هستند.  در این کتاب زندگی ۹۷ عارف خلاصه شده است . این کتاب در حدود ۷۰۰ سال پیش نوشته شده و شیخ عطار تا اولئل قرن هفتم هجری زنده بوده است.

شیخ عطار در آغاز کتاب «تذکره اولیاء» چند سطر  درباره سخن مشایخ می‌نویسد که خواندنی و شنیدنی است. این جملات را چند بار بخوانید، ملاحظه فرمایید که چطور در چند سطر نثر مسجع، وضع و حال و روحیه و حالات فکری و روانی را مجسم کرده است.

چون از قرآن و احادیث گذشتی سخنی بالای سخن مشایخ طریقت نیست که سخن ایشان نتیجه کار و حالست نه ثمره حفظ و قالست و از عیانست نه از بیانست و از اسرار است نه از تکرار است و از علم لَدُنّی است نه از علم کسبی است و از جوشیدن است نه از کوشیدن است.

اگر می خواهید از زندگی، ریاضت‌ها و کرامات ۹۷ عارف نام برده در تذکره اولیاء باخبر شوید بدان کتاب مراجعه کنید زیرا من در اینجا فقط کرامات چند تن از آنها را در اینجا بیان می‌کنم.

۱-  مالک دینار

درباره کرامات مالک دینار در کتاب تذکره اولیاء زیاد نوشته شده ولی در این‌جا فقط یکی از کرامات وی را می‌نویسم، همین‌طور درباره سایر عرفا فقط یک یا دو مورد از کارهای اعجازانگیز آنها را ذکر می‌کنم.

ماهی‌ها پول می‌دهند.

مالک دینار روزی برای مسافرت سوارکشتی شد، چون پول نداشت سه بار او را کتک زدند، و هر بار که پول می‌خواستند می گفت ندارم، خواستند مالک را به دریا بیندازند، ماهی‌های دریا هر کدام دو دینار بر دهان به کنار کشتی آمدند،چون کشتی‌نشینان این‌طور دیدند همه به پایش افتادند، ولی مالک بلند شد و از روی آب دریا برفت تا ناپدید شد.

۲-  حبیب عجمی

باد پسر گمشده را از کرمان آورد.

روزی زنی پس گمشده‌اش را از حبیب خواست، گفت برو در خانه است. وقتی زن به خانه آمد پسرش را که یک سال بود گم شده بود درخانه دید. پسر گفت من هم اکنون در کرمان بودم بادی بیامد و مرا بدین‌جا آورد.

۳-  رابعه

کعبه به استقبال رابعه می‌آید.

خر مرده را زنده می‌کند.

رابعه با چند نفر به حج می‌رفت، در نیمه راه خرش مرد. گفتند تو برای ما باعث دردسر و گرفتاری شدی، رابعه گفت: من به توکل شما نیامده‌ام شروع به مناجات کرد. خر زنده شد، بار بر پشت خر نهاد و سوار شد و  حرکت کرد.

چون به نزدیک مکه رسیدند، رابعه دید که کعبه به استقبال او آمده! رابعه گفت: من خدای کعبه را می‌خواهم کعبه را چه کنم؟

ابراهیم ادهم یکی دیگر ار عرفا برای زیارت به کعبه رفته بود، کعبه را در جای ندید گفت آیا به چشم من خللی وارد شده، ندا آمد که کعبه به استقبال رابعه رفته است. وقتی رابعه را دید، کعبه بر جای خود شد.

عجب افسانه‌ای است! آیا افسانه است؟ با کدام فرمول ریاضی و قوانین فیزیکی و فیزیک اتمی درست در می‌آید؟

پهن کردن فرش روی هوا و آب

روزی حسن که یکی دیگر از عرفا است با رابعه بود، حسن سجاده را روی آب انداخت و به رابعه گفت بیا اینجا نماز بخوانیم.

رابعه سجاده خود را در هوا یعنی بین زمین و آسمان پهن کرد و در فاصله چند متری روی هوا به نماز ایستاد و به حسن گفت: اینجا بیا تا مردمان مرا نبینند.

 

انگشت جای چراغ

شبی رابعه با حسن بود، چراغ نداشتند، رابعه بر انگشت خود پف کرد و انگشت او شعله‌ور شد و تا صبح در روشنایی آن نشستند.

فیلمی از زندگی رابعه

رابعه زن زیبایی بود که از زندگی وی فیلمی نیز تهیه کرده‌اند و آن فیلم را من دیده‌ام شاید شما هم آن را دیده باشید.

۴-  ابراهیم ادهم

مردی را میان زمین و آسمان نگاه داشت.

ابراهیم ادهم به مرو می‌رفت، مردی ازروی پل به رودخانه می‌افتاد، ابراهیم گفت خدایا حفظش کن. مرد معلق در هوا بماند تا آمدند و او را گرفتند.

کوه را به حرکت در آورد.

روزی ابراهیم ادهم با دانشمندی  بر سر کوهی نشسته بود، آن دانشمند از ابراهیم پرسید، علامت و نشان مردی که به حد کمال رسیده باشد چیست؟

ابراهیم گفت نشان چنین مردی این است که اگر به کوه بگوید برو، کوه شروع به رفتن کند. در همان لحظه ناگهان کوه شروع به حرکت کرد.

ابراهیم گفت ای کوه به تو نگفتم که برو، بلکه بر تو مثال زدم.

جواهر به جای آب

ابراهیم ادهم سطل بر چاه افکند تا از چاه آب بکشد و وضو بگیرد، سطل پر از زر بالا آمد، ابراهیم طلاها را به چاه سرازیر کرد، دوباره سطل را به چاه انداخت، این دفعه سطل پر از مروارید شده بود، دوباره سرازیر کرد و گفت خدایا خزانه بر من عرضه می‌کنی، قادری و دانی که من فریفته نمی‌شوم، آب ده تا طهارت کنم».

ماهی‌ها سوزن می‌دهند.

روزی ابراهیم ادهم با دانشمندی کنار دریا (شاید رود نیل منظور باشد) نشسته بود، سوزنش به دریا افتاد. آن دانشمند به ابراهیم گفت تو پادشاهی را رها کردی در مقابل چه یافتی؟

ابراهیم اشاره به دریا کرد که سوزن مرا بدهید، هزار ماهی از دریا آمد هر یک سوزنی زرین به دهان گرفته بودند. ابراهیم گفت سوزن خودم را می‌خواهم.

ماهی کوچکی بیرون آمد و سوزن او را به دهان گرفته بود. ابراهیم به مرد دانشمند گفت: «کمترین چیزی که یافتم این است، دیگرها را تو ندانی»

ابراهیم ادهم پادشاه بود، دست از پادشاهی یعنی قدرت، عشق، ثروت و شهرت کشید سر در بیابان، به سوی گرسنگی و گمنامی،(سایت هیپنوتیسم دات آی آر) رنج و مشقت رفت. در هر شهر که او را می‌شناختند از آنجا فرار می‌کرد تا گمنام بماند.

آیا ممکن است چنین شخصی دروغ بگوید؟

همان‌طور که قبلاً گفتم در کتاب تذکره اولیاء نام ۹۷ نفر از این قبیل عرفا ذکر شده است و من در اینجا فقط اسامی کارهای اعجازآمیز چند نفر از آنها را به طور خیلی خیلی خلاصه بیان کردم.

این عرفا حداقل از ۱۳ سال تا ۳۰ سال ریاضت می‌کشیدند. این عرفا پس از حضرت محمد (ص) از قرن دوم هجری ر تاریخ ظاهر شده‌اند. اگر حضرت محمد (ص) به طور غیر ارادی یک عمر در مسیر ریاضت کشیده شد، عرفا با اراده و میل خودشان زندگی حضرت محمد (ص) را سرمشق قرار دادند، حال به خلاصه‌ای از زندگی مرارت‌بار و ریاضت‌زای پیغمبر اسلاممی‌پردازیم.

ادامه دارد. . . (بخش ماهیت هیپنوتیزم)

******************************

با عضو شدن در کانال تلگرام ما هر روز از مطالب علوم عرفانی و ادعیه اذکار و همچنین از مطالب روز روانشناسی هیپنوتیزم و یوگا و موفقیت در گوشی خود در اختیار داشته باشید و در گوشی خود مطالعه کنید.

برای عضویت وارد لینک زیر شوید

http://telegram.me/inapplyoriginal

بعد از کلیک پنجره ای باز میشود و روی دکمه ok کلیک کنید و سپس وارد کانال ما میشوید در این صفحه در پایین صفحه روی دکمه join کلیک کنید تا برای همیشه عضو کانال ما شوید.

ریاضت‌ها و کرامات عده ای دیگر از عرفا

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن دوم