آموزش علوم عرفانی,گر به خود آیی به خدایی رسی

حکایت اخلاقی,علت ظلم

3

روزی شعبی,حجاج را از ظلم و ستم تحذیر و به عدل و داد ترغیب میکرد.حجاج نیز دیناری طلا برداشت,وزن و عیار آن را سنجیده و به دست شعبی داد و گفت:پیش صراف ها ببر و از وزن و عیار این دینار سوال کن.شعبی نزد چندین صراف رفت.هر یک به طمع این که دینار را میخواهد به او بفروشد چیزی گفت.یکی میگفت:کم عیار است,دیگری می گفت کم وزن است و هر کدام نقصی برای آن قائل می شدند.

شعبی نزد حجاج آمد و جریان را شرح داد.حجاج گفت:در فلان محله و فلان کوچه خانه ای به این نشان هست,آن جا برو و در بزن.از صاحب خانه وزن و عیار دینار را جویا شو.شعبی رفت و دینار را به صاحب خانه داد,آن مرد نگاه کرد و گفت:از نظر وزن و عیار تمام است چنانچه بخواهی بجایش درهم نقره میدهم. شعبی پرسید:از حجاج به تو ظلمی رسیده است؟پاسخ داد:نه,بلکه در زمان او راحت هستم و ظلم دیگران را نیز از من دفع میکند.شعبی در شگفت شد,نزد حجاج آمد و گفتار آن مرد را برایش بازگو کرد.

حجاج گفت:چون مردم بر یکدیگر ستم روا دارند خداوند کسی را بر آنها مسلط میکند که بر آنها ستم کند.کسی که به احدی ظلم نکند هیچ کس بر او ستم نخواهد کرد.اگر این طایفه با خدای خود راست بودند و شرط بندگی را به جای می آوردند هرگز به رنجانیدن آنها موفق نمی شوم.

 منبع:پند تاریخ:۳/ ۱۵۷-۱۵۸

 

.

3 نظرات
  1. ایدا می گوید

    سلام استاد
    میشه لطفا ساعات روز ماه جدید رو تو سایتتون بذارید؟

  2. حسین می گوید

    استاد عزیز سلام.خسته نباشید.راستش دو سه روز دیگه دارم میرم خواستگاری.میخواستم لطف کنید وبرام دعا کنید.در ضمن دلم نمیدونم چرا شور میزنه.شاید این حرفا اینجا جاش نباشه،ولی دلم گرفته بود گفتم باهاتون درد و دل کنم.امیدوارم که این پیام رو بخونید.یا علی

    1. آذر می گوید

      موفق باشی عزیزم.برات آرزوی موفقیت میکنم.وقتی تصمیم بزرگی تو زندگیت میگیری.دلتو هم محکم قرص کن.وقتی حرکت کردی بگو خدایا برای تو و به خاطر تو و به امید تو.بگو خدایا همه چیرو به تو میسپارم.عزیزم خودم محتاجم به دعا.خیلی آقایی حسن جان.خدا پشت و پناهت

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن دوم